همسایمون اومد دست به یقه شوهرم شد

  • شروع کننده موضوع Hhhhhh
  • تاریخ شروع

Hhhhhh

Guest
می خواستیم بریم خونه مادر شوهرم چون خواهر شوهرم نبود مادر شوهرم مریضه الزایمر داره اگه یک دقیقه پیشش نباشی خونه رو اتیش میزنه داشتیم سوار ماشین می شدیم برای رفتن که همسایمون اومد یقه شوهرمو گرفت گفت هووووووی مرتیکه واسه چی دیروز به دختر و زن من نگاه کردی?
شوهرم گفت ول کن یقمو من اصلا دیروز بیرون نرفتم همسایمون گفت دروغ نگو پدرس.....تا اینو گفت شوهرم اتیشی شد تا می تونست همسایمونو زد اخه پدر شوهرم فوت کرده واسه همین عصبانی شد من رفتم شوهرمو بکشم بیاد اینور همسایمون می خواست به شوهرم مشت بزنه خورد تو چشم من چشمم می خواست از کاسه در بیاد الان کبود شده شوهرم گفتم عوضی دست رو زن من بلند می کنی اقا اون زد این زد اون زد این زد همسایه ها اومدن جداشون کردن ابرومون رفت پلیس اومد اونو شوهرمو برد الان گفتن چون دماغ همسایمون شکسته باید دیه بدید بعد شوهرم گفت چشم خانم منو از کاسه می خواسته در بیاره من الان خونم پیش مادر شوهرم،شوهرمم تا رضایت نده ازاد نمیشه ای خدااا چقده من بدبختم?دیگه نمی کشم
 

شاپرک

Guest
هاا حالا قانون مملکت ما همه چی توش اوکیه که بخاطر یک دماغ شوهرت افتاد زندان مگه میشه تو چشمتو نشون میدادی اصلا یک ۲۰ تومن مینداختین جلوش رضایت میداد کار به اینجا نمیکشید
 
استارتر
استارتر

Hhhhhh

Guest
هاا حالا قانون مملکت ما همه چی توش اوکیه که بخاطر یک دماغ شوهرت افتاد زندان مگه میشه تو چشمتو نشون میدادی اصلا یک ۲۰ تومن مینداختین جلوش رضایت میداد کار به اینجا نمیکشید
الان شوهرم زنگ زد گفت می خوان ازادش کنن با توجه به اینکه اونم کتک زده ما رو و چشم من اینجوری شده
 

بالا