عشق اول میکند دیوانه ات
تا ز ما و من کند بیگانه ات
عشق چون در سینه ات ماوا کند
عقل را سرگشته و رسوا کند
می شوی فارغ ز هر بود و نبود
نیستی در بند اظهار وجود
زنده دل ها می شوند از عشق ، مست
مرده دل کی عشق را آرد به دست
عشق را با نیستی و سودا بود
تا تو هستی ، عشق کی پیدا بود
عشق اول میکند دیوانه ات
تا ز ما و من کند بیگانه ات
عشق چون در سینه ات ماوا کند
عقل را سرگشته و رسوا کند
می شوی فارغ ز هر بود و نبود
نیستی در بند اظهار وجود
زنده دل ها می شوند از عشق ، مست
مرده دل کی عشق را آرد به دست
عشق را با نیستی و سودا بود
تا تو هستی ، عشق کی پیدا بود
عشق اول میکند دیوانه ات
تا ز ما و من کند بیگانه ات
عشق چون در سینه ات ماوا کند
عقل را سرگشته و رسوا کند
می شوی فارغ ز هر بود و نبود
نیستی در بند اظهار وجود
زنده دل ها می شوند از عشق ، مست
مرده دل کی عشق را آرد به دست
عشق را با نیستی و سودا بود
تا تو هستی ، عشق کی پیدا بود