معرفی کتاب قصر تانکارد

وضعیت
این موضوع قفل شده است

لایلاک

⭐کاربر برتر⭐
عضویت
Oct 24, 2023
جنسیت
خانم



قصر تانکارد

دایان پیرسون
نوشین ریشهری

انتشارات حمیدا
سال نشر:
۱۳۷۵
داستان در مورد میریام دخترکی کواکر است که در نتیجه رابطه نامشروع مادرش و مردی مسن به وجود آمده مادربزرگ از همین روی از وی متنفر است و میریام وقای حدودا ۱۸ سال دارد تصمیم می گیرد دهکده را ترک کند و به عنوان خدمتکار به قصر تانکارد رود قصری سیاه دلگیر با ساکنینی عجیب غریب که راضی مخوف دارند.
یک کتاب کاملا کلاسیک من زیاد کلاسیک خون نیستم ولی بعد یک مدت انگار می چسبه این کتاب ها هم یک اشکالاتی خصوصا آخرش داره و می شده روش کار کرد ولی به تظر من کسایی که نوشته های خواهران برونته یا جین اوستین را دوست دارند این کتابم به دلشون می شینه .
پ. ن: خوب گفتم دو سه تا کتاب دیگه مد نظرم بود از جا مانده های سال ۹۰ و ۹۱ که هنوز نتونستم گیرشون بیارم گفتم یک کم از نویسنده هایی که کتاب معرفی کردم ازشون اما کم مجدد معرفی کنم تا شاید انها هم به دستم برسند.
 
استارتر
استارتر
لایلاک

لایلاک

⭐کاربر برتر⭐
عضویت
Oct 24, 2023
جنسیت
خانم
جمله هایی که به نظرم از کتاب قصر تانکارد جالب بود:




با لحن شیرینی پرسید:«

آیا شما ناراحت هستید دوشیزه ویکفورد؟

وقتی در سالن بودیم تو نگران اقدام بعدی من بودی و می ترسیدی،اینطور نیست؟»



آرزو کردم ای کاش هیچ گاه اینطور خیره به من نگاه نکند.

نگاهش چشمان جانوری در بند را به یاد من می آورد که در انتظار فرار باشد.

ازمی ادامه داد:«مادر بزرگ هم ترسیده بود او بیشتر وحشت داشت که مبادا چیزی درباره ی پدربزرگ بگویم»



بعد آرام خندید دستان باریکش را به دور گردن خود حلقه کرد .من رو تختی را برایش کنار زدم و در حالی که به او خیره شده بودم پرسیدم :«ولی ازمی من فکر می کردم تو از پدربزرگ می ترسی؟»

سرش را به طرفین تکان داد و گفت :«اوه نه دوشیزه ویکفورد ،نه دیگر نمی ترسم راستش از زمانی که تو به من آن کلمات دعا را آموختی دیگر دیگر از او نمی ترسم .»

ناگهان شروع به خواندن آن آواز ناخوشایند فرانسه کرد .لحظاتی بعد دوباره و به طور ناگهانی متوقف شد و گفت:«او مرده پدربزرگ مرده او دیگر ساکت شده من دیدم که او را زیر خاک کردند در تپه های لاکسهام او را دفن کردند .»

قصر تانکارد/دایان پیرسون

ترجمه:نوشین ریشهری
 
استارتر
استارتر
لایلاک

لایلاک

⭐کاربر برتر⭐
عضویت
Oct 24, 2023
جنسیت
خانم
جمله هایی که به نظرم از کتاب قصر تانکارد جالب بود


گفتم:«بگذار بروم»

گفت:«نه کلاغ کوچولو تو این جا برای کشف کردن آمده ای این طور نیست؟خوب من به تو کمک می کنم آن جه را می خواهی بدانی ماتیو به تو خواهد گفت»

احساس کردم دیگر میل به دانستن ندارم آن اتاق اسرار مربوط به خودش را داشت که نمی خواستم بدانم به دلم افتاد که چنانجه در عفونت و پوسیدگی تانکارد شریک شوم ،زندگیم دگرگون خواهد شد

گفتم:«من می خواهم از این جا بروم»



قصر تانکارد/دایان پیرسون

نوشین ریشهری
 
استارتر
استارتر
لایلاک

لایلاک

⭐کاربر برتر⭐
عضویت
Oct 24, 2023
جنسیت
خانم
جمله هایی که به نظرم از کتاب قصر تانکارد جالب بود


بدون فکر از تپه ها پایین می رفتم .تمرکز من فقط روی سطحی بود که پاهایم را می گذاشتم .ناخودآگاه و بادقت مراقب یک کپه علف یک سنگ با لبه ی تیز یا یک دسته خزه ی وحشی بوم .لگد کردن یکی با پای راست و پریدن از روی دیگری با پای چپ. در آن لحظه مهم ترین رویداد دنیا حرکت قدم های من بود چناچه این قدم ها متوقف می شدند شید من مجبور به اندیشیدن دربار ی خیلی اتفاقات می شدم که توان حلاجی و مرور آن ها را نداشتم.

قصر تانکارد/دایان پیرسون

نوشین ریشهری
 
استارتر
استارتر
لایلاک

لایلاک

⭐کاربر برتر⭐
عضویت
Oct 24, 2023
جنسیت
خانم
جمله هایی جالب از رمان قصر تانکارد




_:...میریام ویکفورد آیا میدانی من مدتی است مراقب تو هستم.»

گفتم:نه

گفت:«بله با آن لباس سیاه و کلاه سفید ،همیشه در جنبش،همیشه مرتب.چشمان تو همیشه می درخشند و آنچه را انجام می دهی کامل و درست است .من مراقب رفت وآمد ها و فعالیت های تو هستم،هرجا که تو هستی سایه ها گم می شوند،ارواح ناخپدید می شوند.انگار که شیاطین قادر به تسخیر تو نیستند.»

با دلزدگی گفتم:«البته نه همیشه آنها همیشه از من دور نیستندبعضی اوقات شیاطین به ملاقات من هم می آیند.»

باحالتی رویایی گفت:«من در تعجبم چنانچه تو سال ها قبل اینجا می آمدی چه اتفاقی می افتاد؟...منظورم قبل از فرار من است. فکر می کنم تو قادر بودی مقابل پیرمرد بایستی حدس می زنم به خوبی از پس او بر می آمدی.»

گفتم:« نه من قادر نبودم با ریچارد تانکارد بجنگم فقط خدا قادر به این کار است.»

مدتی هر دو ساکت بودیم بعد برای اولین بار از بدو ورودم به تانکارد احساس کردم سایه ای از آرامش بر این خانه بال گسترده است.ما صحبت نمی کردیم،زیرا نیازی به این صحبت نبود.در آن وقت که هیچ حالت اسرار آمیز یا پرده پوشی در میان ما نبود به نظر می رسید قلب هایمان به هم نزدیک تر شده است .فقط صلح وصفا بود و راحتی و خیال

قصر تانکارد/دایان پیرسون

ترجمه:نوشین ریشهری
 
آخرین ویرایش:

melika.j

⭐کاربر برتر⭐
عضویت
Apr 29, 2024
جنسیت
خانم
واقعا کتاب خوبیه
 

وضعیت
این موضوع قفل شده است
بالا